۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

یه ترانه : فریب ...

شدم اسیرِ یک فریب

اسیر راهِ نا بلد

اسیر وعده‏هایِ تو

توُ این مسیر گیج و بد

بذار نفس تازه کنم

نمونده توُ تنم رمق

دیگه بُریدم از خودم

توُ دفترایِ بی ورق

خط خطیه نوشته‏هام

شعری نمونده رو لبام

هر چی که بود تموم شده

توُ این سکوتِ بی کلام

خسته شدم از رفتنُ

رسیدنایِ دَم به دَم

مقصدِ تو سرابی بود

پُر از ترانه‏های غَم

تَهِ مسیر یه وعده بود

نترسیدی آه بکشم ؟

نذار که نفرینت کنم

که یک بیابون عطشم .

هیچ نظری موجود نیست: