شدم اسیرِ یک فریب
اسیر راهِ نا بلد
اسیر وعدههایِ تو
توُ این مسیر گیج و بد
بذار نفس تازه کنم
نمونده توُ تنم رمق
دیگه بُریدم از خودم
توُ دفترایِ بی ورق
خط خطیه نوشتههام
شعری نمونده رو لبام
هر چی که بود تموم شده
توُ این سکوتِ بی کلام
خسته شدم از رفتنُ
رسیدنایِ دَم به دَم
مقصدِ تو سرابی بود
پُر از ترانههای غَم
تَهِ مسیر یه وعده بود
نترسیدی آه بکشم ؟
نذار که نفرینت کنم
که یک بیابون عطشم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر