۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

کلاغ سیاهه ...

باز قصه‏مون به سر رسید

کلاغه به خونه‏ش نرسید

کسی توُ شهر قصه‏ها

کلاغ سیاهه رُ ندید ؟


وقتی که قصه سَر میشه

این کلاغه ، که بی ‏دلیل

از خونه در به در میشه ؟

نمی‏دونم چرا همش

کبوترا ، نامه بَرَن

کلاغایِ قصه‏هامون

خبر چین و بَد خبرن ؟

کلاغِ نامه‏بر مگه

چه اشکالی داره که ما

نامه به دستش نمی‏دیم

مثله همه کبوترا ؟

شاید صدای قارقارش

دلیلِ این کارایِ ماس

کلاغ گناهی نداره

خلقتِ اون دستِ خداس

شاید دلیلِ این کارا

رنگِ سیاهه کلاغاس

ظاهر و رنگُ می‏بینیم

اینم از اشتباهِ ماس

ما آدما حق نداریم

رنگِ شبُ بَد بدونیم

سفیدا رُ با لحنِ خوب

سیاها رُ بد بخونیم

توُ آفرینشِ خدا

هیچ چیزی بی‏دلیل نیست

فقط باید فِک بُکنیم

که این تفاوتا زِ چیست

هیچ نظری موجود نیست: