۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

قانون جاذبه نیوتن ، یک قانون یا یک فرصت ؟

چند روز پیشا داشتم در رابطه با قانون جاذبه نیوتن فکر می‏کردم ، البته نه در رابطه با خود قانون ، بلکه در رابطه با کشف این قانون ... آره گفتم کشف این قانون! چون این قانون وجود داشته اما فقط نیوتن تونسته به وجود اون پی ببره ...

راستی چرا نیوتن ؟!

تا حالا شده با خودتون فکرکنین که چطور میشه که یه عده‏ی خاصی می‏تونن یه چیزایی رُ کشف یا اختراع کنن ؟متفکر

هزاران سال و شایدم میلیونها سال از خلقت درخت سیب می‏گذره و از روی اون سیب می‏افته پایین شاید هم هزاران نفر اون سیب می‏خوره تو سرشون ابله، اما چرا باید فقط نیوتن به جای اینکه اون سیب رُ بخوره و یا به شانس بدش بد و بیراه بگه که سیب خورده تو سرش ، به این فکر کنه که چرا سیب به جای اینکه بالا بره افتاده پایین ؟؟

حضرت علی (ع) می‏فرمایند : فرصتها چون ابرها در گذرند . یعنی اینکه ما در طول زندگیمون خیلی از فرصتها برای رشد و شکوفایی پیش رومون قرار می‏گیره که اگه نادیده بگیریم یکی دیگه ازش استفاده می‏کنه خداوند هم تو قرآن کریم به این مسئله اشاره میکنه که در آفرینش زمین و آسمان و مخلوقات خیلی چیزها نهفته است اگر دقت کنید ، اگر تامل کنید اگر تعمق کنید ...متفکر

آره نیوتن ( و سایر مکتشفین و مخترعین ) از کنار یه مسئله‏ی به ظاهر ساده ، به راحتی نگذشت و فکر کرد ، جستجو کرد ، تحقیق کرد و در نهایت جوینده یابنده است ...

پس فرصت رُ از دست ندیم حتی در خصوص ابراز محبت و علاقه به اونایی که دوسشون داریم یا می‏خوایم که کنارمون باشن تا همیشه ، چون غفلت موجب پشیمانی‏ست .

و غروب ...

سادگی محبت تو

مرا به خلوت تنهائیت می‏کشد

و حضورم

در بهار نگاهت

به شکوفه می‏نشیند

سکوت واژه‏ایست

که در ذهن من هجا می‏شود

و سکوت تو

هجوم ممتد گل واژه‏ها…

غروب تفاهم چشمها

و تلاقی اندیشه‏های ماست

بیا ، در این غروب

مرا طلوع کن ...

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

شکستم ...

کاش می‏فهمیدم

زندگی آش دهان سوزی نیست

دل سپردن جرم است

کاش می‏فهمیدی

دل شکستن جرم است ...

کاش آن روزی که چشمم

چشم در چشمت گشود

مرگ روح پَرپَرم را می‏ربود

آه... قلبم ساده بود

کو به تو دل داده بود ...

**************************

من غرور خمیده‏ی یک بیدم

صدای شکستن امیدم

شکوه تکیده‏ی خورشیدم ...



۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

وقت طلاست ...

وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ...

سوگند به زمان ، که واقعاً انسان دستخوش زیان است ...

حتماً براتون پیش اومده که این آیه از قرآن رُ شنیده یا خونده باشین ، هیچ شده به مضمون و معنای این آیه توجه کنین ؟؟؟

یه نگاهی به اطرافمون بندازیم ... یه توجهی به اوقات روزانه‏مون بکنیم ... یه ضرب‏المثل هست که می‏گه : وقت طلاست ، یعنی خیلی باارزشه ، چه چیزی این وقت رُ با ارزش کرده ؟!!

تصور من اینه که غیر قابل تکرار بودن لحظه‏ها اون رُ با ارزش کرده ، اینکه همین الان ، این لحظه که گذشت دیگه بر نمی‏گرده ، همه‏ی ما یک زمان مشخص و محدودی به نام "عمر" در اختیارمونه که باید سعی کنیم به بهترین شکل ازش استفاده کنیم و لذت ببریم ، اما یه سئوال ؟

تا چه اندازه وقتمون دست خودمونه ؟؟؟؟

یه نگاهی به کارهای روزمرمون بندازیم و ببینیم که چقدر از عمرمون رُ صرف کارهایی که دوس داریم می‏کنیم و تا چه اندازه اختیار وقتمون رُ داریم ...

چقدر از وقتمون رُ توی صف بانک ، اتوبوس ، ادارات و و و و و ... صرف می‏کنیم ؟؟

چقدر از عمرمون رُ تو ترافیک می‏گذرونیم ؟؟؟

کلی پول می‏دیم تا با خرید بلیط هواپیما کلی از وقتمون رُ صرفه‏جویی کنیم اما به دلمون مونده که یه پرواز ، به موقع انجام بشه ، اونوقت تو بهترین حالتش فقط یه عذرخواهی کوچولو می‏کنن و خلاص ...

اصلاً مگه وقت مردم ارزشی هم داره ؟ اصلاَ این که میگن وقت طلاست منظور وقت همه‏ی مردمه ؟؟

هر روز میلیونها نفر تو ترافیک و جاهای دیگه وقت پر ارزششون رُ هدر می‏دن ، این وقتی که می‏تونن به خونوادهاشون برسن ، می‏تونن فکر کنن و مفید باشن ، می‏تونن مشکلی رُ حل کنن ، می‏تونن خلق کنن ‏ می‏تونن ....

اینه ارزش قائل شدن واسه لحظات عمر مردم ؟؟

اینه حق‏الناس ؟!؟!

حالا خودمونیما ! از اون وقتی که برامون می‏مونه چه استفاده‏ای میکنیم هوم ؟ ...

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

و عشق ...

*" و عشق صدای فاصله‏هاست "

و عشق انتظار چشم هاست

و عشق اضطراب لحظه‏هاست

و عشق ...

سکوت – این خنجر خاموش–

گلویم را به جای بوسه‏ات انتظار می‏کشد

و انتظار – این تبسم تلخ چشمانم–

در افق شرم تو مانده است

ای شرقی لطیف ،

از غرب دلم طلوع کن !

* سهراب سپهری