۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

نيمه راه...



كمي كوتاه بيا

راه درازي‌ست از "من" تا "ما" شدن

نيمه راه چشمك مي‌زند رفيق!

به پا بوسي ِ هر چه راهِ نرفته كه رفتي

يك جور ِ ناجور

در جورواجوري ِ جورابهايم گُم شدم!

انگار، دوستي‌مان جور نمي‌شود...

مسير تاول زده را درنگ نمي‌كند اين پا

لنگه پاره‌هاي كفشم

دهان دره مي‌كنند، شايد كه خسته‌اي؟

به دوش مي‌كِشم‌اَت

تا پُشتم، چرك‌نويس ِ مشق‌هايِ دوستي‌ باشد

و دست مايه‌ي ِ رفاقتت

كه پشت نويسي مي‌كند مرا، به خنجر

مشقم، خط مي‌خورد اين بار

در سرخي ِ سراب نه شراب .

۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

ديدار...





ديدمت

انگار در نه چندان دور ِ ذهنم

حس ِ آشنايي داشت بي‌توجُهي‌ات!

خودم را ورق زدم

پُر از مشق ِ اعصاب

خط خطي‌تر از ازدحام سينه‌چاكانت!

آه! يادم آمد

ميانِ من و عشق

تو هميشه سوم شخص ِ غايب بودي

و در "دوستت دارم"ها

ضمير ِ مُستَتَر!

آمدي،

پوستِ موز را لَگَدنكرده زمين مي‌خورم اين‌بار

از درسي تازه و جريمه‌هاي پي در‌ پي!