(1) تو ، در من آينه ميشوي
و من در آينه
هزارِ تودرتويِ تو!
(2) تكهاي از آسمان
كه سهم ِ من است
از پنجره ميدزدم
دزدگير ِ پنجره
تكهام را ، تكه تكه ميكند!
(3) ديوارهاي سفيد
وسوسهايست براي خط خطي كردن
اما تَرَك ، از من پيشي گرفت!
(4) از هشت كنج ِ اتاق
يك كنج به من ميرسد
قبل از تو فتحش ميكنم ، اما
تنهايي ، تنها غنيمت من است!
(5) رفتي – با آنكه سهم ِ من بودي –
و هرگز نفهميدي
وقتي به خورشيد پشت ميكني
سايه هم ، از تو پيشي ميگيرد!
(6) ماندم – با آنكه سهم ِ تو بودم –
اما خوب ميفهمم
نعرههايِ حضورم ، فالش ميزنند!
اين بود 6 دانگِ سهم ِ من از ، دنيا !