۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

بي‌گناه...

نمي‌تونست حركت كنه ، دهانش رُ دوخته بودن

لباسي ژنده به تن داشت و كلاهِ گُشادي هم سرش گذاشته بودن !

مسيحي نبود ، يهودي هم نبود ، اصلاً هيچ ديني نداشت اما با بي‌رحمي ِ تمام

، به سبكِ رومي‌ها با دست و پاهايي بسته زيرِ تيغ ِ آفتاب به صليب كشيده بودنِش

، تازه به اين هم اكتفا نكرده بودن و توي پوستش رُ هم با كاه پُر كرده بودن !!!

فرياد رُ مي‌شد از پشتِ لبايِ دوخته‌ش شنيد ...

اين بود عاقبتِ مترسك ، به جرم ِ غارتِ كلاغها ، در مزرعه‌ي ذُرّت !!!

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

همين حوالي ...

همين حواليِ اين روزها

كودكيَم ، با يك سيلي بزرگ شد

آنقَدَر بزرگ ، که حلقه‌ي دار هم برایش تنگ بود

پس ، به يك تكه‌ي كوچكِ سُرب ، قناعتش دادند ...

عاشقانه ...

دستانی مضطرب

کاغذی رنگ پریده

و انگشتانی که به لکنت می افتند وقتی

عشقی مچاله شده را به دست تو میدهند!

نیشخند , و تنها نیشخندی ست در پشتِ سیلیِ نگاهت

و من گداخته , در شرمِ خاکیِ کفشهایم فرو می روم ...

تو رفتی , قصه تمام شد

و من , همچنان در کوچه های آنروز پرسه می زنم ...

----------------------------------

پ.ن : این شعر رُ تحت تاثیر نوشته ای از دوست عزیزم "سید" نوشتم

انتظار

تو تمام ادیان , اعتقاد به ظهور منجی وجود داره , کسی که با حضورش تمام نیروهای اهورایی رُ متمرکز کرده و تحت فرماندهی واحد در مقابل نیروهای اهریمنی قرار میده ...

نیمه شعبان سال‌روز تولد منجی در مذهب شیعه‌ست , مبارک باد شکوفایی غنچه‌ی گلِ نرگس ...

**********

(1)

نشسته‌ای

در کدامین ایستگاه به انتظار

فقط خدا می‌داند که اینان

مهدیِ دیگری را منتظرند!‌‌‌

**********

(2)

باغچه هم منتظر بوی توست

مِهر و فلک کشته‌ی ابروی توست

ای گلِ یاسم تو کجا مانده‌ای

آدم و عالم که غزل گویِ توست .

**********

(3)

عطرِ گل یاسِ ما , دانه‌ی الماسِ ما منتظران منتظر , ناجیِ طاها بیا

گرچه نرفتی ولی , غایبی از چشم ما کو نِگهِ تیزبین , تا که ببیند تو را

عشق تو اندر دلم , شوق تو اندر نفس لطفِ نگاهِ تو کو , تا که شوم بر مَلا

آدم و خاتم همه , نام تو را برده‌اند علت هستی تویی , مهدیِ آلِ عبا