کاش تو دشت زندگیمون کلبهای بود از محبت
توی کلبه وا میکردیم بقچهای پُر از صداقت
چش تو چشم هم میذاشتیم صاف و ساده و صمیمی
حرف هم رُ میشنفتیم مثه دوستای قدیمی
کاش تو باغ آرزومون علفای هرز نباشه
دست بی شرم حسادت تخم کینه رُ نپاشه
کاشکی شعر زندگی رُ باز قناریا بخونن
تا کبوتر دلامون قدر هم رُ باز بدونن
کاشکی باغ دل خوشیها بی خزون میموند همیشه
گل خندمون نمیمرد نمیکندنش ز ریشه
کاش میشد پیشم بمونی نری هرگز از کنارم
اما ای وای ... بی حضورت توی آینه بی قرارم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر