دیشب شب مهمی بود ، به روایتی یکی از شبهای قدر ، شبی که تمام قرآن به قلب پیامبر نازل شده شبی که قدر و منزلتش بالاست و باید قدرش رُ دونست ، البته آدم باید قدر تموم لحظات عمرش رُ بدونه اما این چند شب شاید تلنگری باشه واسه تمامی شبهای عمرمون ، شایدم یه فرصت باشه ...
کسی دقیقاً نمیدونه که کدوم شب ، شب قدره ، این خودش این انگیزه رُ زیاد میکنه که آدم تلاش کنه و تو چند شب مختلف خودش رُ واسه خدای خودش خالصتر کنه یعنی خودش رُ به اون چیزی نزدیک کنه که میتونه باشه ، باید خودش رُ صاف کنه مثل آینه ، مثل آب ...
دیشب شب ضربت خوردن اولین پیشوای شیعیان هم بود ، اون کسی که بواسطهی شخصیت کاملش همه بهش افتخار میکنن و یک اعتبار و احترام ویژهای داره میون ایرانیها ...
راستش وقتی میبینم که همچین کسی به عنوان الگو و سنبل ماست یه جورایی افتخار میکنم و یه جورایی هم شرمنده میشم !!!
الگو یعنی یک نمونهی واقعی واسه شدن ، واسه بودن ، واسه حرکت ... من چقدر این الگو رُ سرلوحه زندگیم قرار دادم و سعی کردم که ازش یاد بگیرم و عمل کنم نه فقط اسم ببرم و افتخار کنم بلکه عمل کنم ؟؟؟؟
خیلی دوس داشتم میتونستم شعری بهتر از این و در خور مقام واقعی مولا واسش بنویسم اما خوب فعلاً درک و دانش من اینقده ...
او امام شیعیان عالم است در امامت جانشین خاتم است
او نخستین یاور پیغمبر است او خداوند سخن بر منبر است
نام او در جنگهایش حیدر است او کلید قلعههای خیبر است
نام او بی شک علی مرتضیست او شریک لحظههای مصطفیست
نام او بی شک علی باشد علی او که باشد جز پسر عم نبی
جدّ او جدّ نبی اکرم است باعث خلق حوا و آدم است
همسر او فاطمه دخت نبی کس نبودست لایق او جز علی
شهر علم پیغمبر و او بابها دانشش نشات گرفته از خدا
در جوانمردی حدیث قدسیان لافتی الا علی ورد زبان
در خلافت عدل او برّانترین ذوالفقارش عامل احیای دین
چشم فتنه با دو دستش کور گشت عامل جهل از شریعت دور گشت
حق بود با او و او با حق بود قلب او در راه حق همچون اسد
گر چه پیغمبر به خُم نامش ببرد گرچه امت را به دست او سپرد
در سقیفه مصلحت با تیغ کین کرد قربانی حقیقت را یقین
در حریم خانهاش سیلی بزد نور چشم مصطفی را خصم دَد
همسرش را بر در و دیوار کوفت خانهی مولا چنان قلبش بسوخت
بند را بر گردنش افکند خصم تا که حق کشتن شود مانند رسم
بعد احمد جاهلیت پا گرفت لات و عزی جای مولا را گرفت
جز به چاه او با که گوید درد خویش درد این قلب حزین و پُر ز ریش
چاه باشد محرم شبهاب او مرهم زخم دل تنهای او
نخل و نخلستان شریک نالهاش همدم نجوای چندین سالهاش
تیغ در چشم استخوانی در گلوست کوه صبر و استقامتها هموست
لنگه کفش پاره در چشم علی از خلافت بهتر است نزد ولی
کیسههای نان به پشت مرتضی خط نوشتند از کرامات خدا
ابن ملجم فرق او را باز کرد آن دم او فزت و رب آواز کرد
روی او خون را خضاب خویش کرد مرهم زخم دل پُر ریش کرد
فرق او بر تیغ دشمن بوسه زد رنگ غم بر خانههای کوفه زد
.
.
لافتی الا علی بر آسمان میدرخشد همچو خورشید زمان .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر