۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

دیشب شب مهمی بود ، به روایتی یکی از شبهای قدر ، شبی که تمام قرآن به قلب پیامبر نازل شده شبی که قدر و منزلتش بالاست و باید قدرش رُ دونست ، البته آدم باید قدر تموم لحظات عمرش رُ بدونه اما این چند شب شاید تلنگری باشه واسه تمامی شبهای عمرمون ، شایدم یه فرصت باشه ...

کسی دقیقاً نمی‏دونه که کدوم شب ، شب قدره ، این خودش این انگیزه رُ زیاد می‏کنه که آدم تلاش کنه و تو چند شب مختلف خودش رُ واسه خدای خودش خالص‏تر کنه یعنی خودش رُ به اون چیزی نزدیک کنه که می‏تونه باشه ، باید خودش رُ صاف کنه مثل آینه ، مثل آب ...

دیشب شب ضربت خوردن اولین پیشوای شیعیان هم بود ، اون کسی که بواسطه‏ی شخصیت کاملش همه بهش افتخار می‏کنن و یک اعتبار و احترام ویژه‏ای داره میون ایرانی‏ها ...

راستش وقتی می‏بینم که همچین کسی به عنوان الگو و سنبل ماست یه جورایی افتخار می‏کنم و یه جورایی هم شرمنده می‏شم !!!

الگو یعنی یک نمونه‏ی واقعی واسه شدن ، واسه بودن ، واسه حرکت ... من چقدر این الگو رُ سرلوحه زندگیم قرار دادم و سعی کردم که ازش یاد بگیرم و عمل کنم نه فقط اسم ببرم و افتخار کنم بلکه عمل کنم ؟؟؟؟

خیلی دوس داشتم می‏تونستم شعری بهتر از این و در خور مقام واقعی مولا واسش بنویسم اما خوب فعلاً درک و دانش من اینقده ...

او امام شیعیان عالم است در امامت جانشین خاتم است

او نخستین یاور پیغمبر است او خداوند سخن بر منبر است

نام او در جنگهایش حیدر است او کلید قلعه‏های خیبر است

نام او بی شک علی مرتضی‏ست او شریک لحظه‏های مصطفی‏ست

نام او بی شک علی باشد علی او که باشد جز پسر عم نبی

جدّ او جدّ نبی اکرم است باعث خلق حوا و آدم است

همسر او فاطمه دخت نبی کس نبودست لایق او جز علی

شهر علم پیغمبر و او بابها دانشش نشات گرفته از خدا

در جوانمردی حدیث قدسیان لافتی الا علی ورد زبان

در خلافت عدل او برّان‏ترین ذوالفقارش عامل احیای دین

چشم فتنه با دو دستش کور گشت عامل جهل از شریعت دور گشت

حق بود با او و او با حق بود قلب او در راه حق همچون اسد

گر چه پیغمبر به خُم نامش ببرد گرچه امت را به دست او سپرد

در سقیفه مصلحت با تیغ کین کرد قربانی حقیقت را یقین

در حریم خانه‏اش سیلی بزد نور چشم مصطفی را خصم دَد

همسرش را بر در و دیوار کوفت خانه‏ی مولا چنان قلبش بسوخت

بند را بر گردنش افکند خصم تا که حق کشتن شود مانند رسم

بعد احمد جاهلیت پا گرفت لات و عزی جای مولا را گرفت

جز به چاه او با که گوید درد خویش درد این قلب حزین و پُر ز ریش

چاه باشد محرم شبهاب او مرهم زخم دل تنهای او

نخل و نخلستان شریک ناله‏اش همدم نجوای چندین ساله‏اش

تیغ در چشم استخوانی در گلوست کوه صبر و استقامت‏ها هموست

لنگه کفش پاره در چشم علی از خلافت بهتر است نزد ولی

کیسه‏های نان به پشت مرتضی خط نوشتند از کرامات خدا

ابن ملجم فرق او را باز کرد آن دم او فزت و رب آواز کرد

روی او خون را خضاب خویش کرد مرهم زخم دل پُر ریش کرد

فرق او بر تیغ دشمن بوسه زد رنگ غم بر خانه‏های کوفه زد

.

.

لافتی الا علی بر آسمان می‏درخشد همچو خورشید زمان .

هیچ نظری موجود نیست: