۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

هابیل و قابیل ...

هابیلیان ، ذره ذره بذر می‏شوند

تا قابیلیان ، به وسوسه‏ی کلاغان

بذر پدر را میان شیار خاک بکارند

ومستانه کام بگیرند از معشوقه‏شان!

اما من ، با تواَم هابیل !

مرگت را در قلب خویش می‏تپم

و با لحظه لحظه‏ات شکنجه می‏شوم

و یعقوب‏وار تو را انتظار می‏کشم

تا نهال تو بی ثمر ، نخشکد .

هیچ نظری موجود نیست: