۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

تمام سهم من...



(1) تو ، در من آينه مي‌شوي

و من در آينه

هزارِ تودرتويِ تو!

(2) تكه‌اي از آسمان

كه سهم ِ من است

از پنجره مي‌دزدم

دزدگير ِ پنجره

تكه‌ام را ، تكه تكه مي‌كند!

(3) ديوارهاي سفيد

وسوسه‌ايست براي خط خطي كردن

اما تَرَك ، از من پيشي گرفت!

(4) از هشت كنج ِ اتاق

يك كنج به من مي‌رسد

قبل از تو فتحش مي‌كنم ، اما

تنهايي ، تنها غنيمت من است!

(5) رفتي – با آنكه سهم ِ من بودي –

و هرگز نفهميدي

وقتي به خورشيد پشت مي‌كني

سايه هم ، از تو پيشي مي‌گيرد!

(6) ماندم – با آنكه سهم ِ تو بودم –

اما خوب مي‌فهمم

نعره‌هايِ حضورم ، فالش مي‌زنند!

اين بود 6 دانگِ سهم ِ من از ، دنيا !

هیچ نظری موجود نیست: