۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

تقدیم با عشق...

امروز یه مناسبتی داره واسم ، یه سال پیش تو همچین روزی مهمترین واقعه زندگیم رخ داد ، واسه ادامه راه یه نفر دیگه کنارم قرار گرفت ، یه نفری که انتخابش سرنوشتت رُ عوض میکنه می تونه کمکت کنه که جلو بری یا اینکه جلوی حرکتت رُ بگیره شایدم مسیرت رُ به بیراهه بکشونه ، میشه گفت وارد یه دنیای دیگه ای شدم دنیایی که هیچ تصور واقعی ازش نداشتم فقط از این و اون دربارش شنیده بودم که عمدتاً هم حرفایی که می شنیدم با رفتارا همگونی کاملی نداشت ، یه جورایی آدما تکلیفشون رُ با خودشون نمی دونن ، از یه طرف با وارد شدن به یه زندگی مشترک چیزای جدیدی رُ تجربه می کنن از یه طرف دیگه احساس می کنن که محدود شدن در حالیکه میشه گفت هم خدا رُ میخوان هم خرما ، یه جورایی نپذیرفتن اینکه دیگه ما واسه خودمون به تنهایی نمی تونیم تصمیم بگیریم و باید سعی کنیم باحس خودخواهیمون مقابله کنیم ، باید یاد بگیریم که دیگه فقط متعلق به خودمون نیستیم و سرنوشتمون با سرنوشت یه نفر دیگه گره خورده ، یه نفری که با عشق و علاقه حاضر شده همه چیزش رُ با ما شریک بشه حاضر شده که لحظات عمرش که دیگه قابل برگشت نیستن رُ با ما باشه و در کنار ما ...



تقدیم به تویی که فرصت باتو بودن رُ به من هدیه کردی ، تقدیم به همسرم ملیحه ...



یکی می‏خواستم همیشه که من رُ عاشقم کنه

برای درک لحظه‏ها غرق دقایقم کنه



تاپ تاپِ قلبم واسه اون آهنگ زندگی باشه

رقص قشنگ خنده‏هاش واسم همیشگی باشه



یکی که خنده رو لبش ملیح و بی ریا باشه

پشت چشایِ شیطونش نگاهی آشنا باشه



یکی که باور بکنه منم فقط یه آدمم

تو گیر و دار زندگی بعضی روزا کم میارم



وقتی چشام به چشمشِ با حرفاش آرومم کنه

دستاشُ وا کنه واسم به گرمی مهمونم کنه



یه عمریه منتظرم که پا بذاره تو دلم

زنده کنه وجودمُ گره گشای مشکلم



حالا دیگه یه کسی هَس که من رُ دل داریم بده

آرامشی بی انتها تو خواب و بیداریم بده .

هیچ نظری موجود نیست: