۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

تنهایی ...



آمدی ،

با نگاهی از همیشه مهربان‏تر

با شکوهی به وسعت آسمان

و با خضوعی به رنگ زمین

بانوی خوب قصه‏ها !

یک بغل ترانه‏ات را ، به من هدیه کن ، تا من

یک بغل دل واپسی‏ام را

با تو شریک شوم .

تو خود خوب می‏دانی ،

در دهکده‏ی انسانی ، هیچ کسی را ندارم

و حتی هیج ناکسی را !

پس برایم سازی کوک کن

تا به اعتماد شانه‏هایت

تنهایی‏ام را ، های های بگریم .



هیچ نظری موجود نیست: