در اين لحظههايِ
پر از بيتو بودن
پر از حبس ِ دنيا
قفس را سرودن
در اين ناگزيري
كه لب را تِكاندي
تهِ باورم را
به آتش كشاندي
"به امٌيدِ ديدار"
كلام ِ سفر بود
سرآغاز ِ رفتن
غريبانهتر بود
ببين! حجم خالي
از آغوشت اينجا
به جا مانده اينك
دريغا! دريغا!
پر از بيتو يعني
كمي آن طرفتَر
رسيدن تهِ خط
نفسهايِ آخر...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر