" مادر" ، واسه اين واژه نميتوني معنا و مفهوم كاملي رُ با كلمات بيان كني ، هر چي كه ميگي ميبيني كه يه چيزي كم داره ، وقتي كه فكرشُ ميكنم ميبينم كه خدا همه چي رُ تو وجود اين موجود نازنين قرار داده ، آفريدهاي كه از درونش تمامي آدما آفريده ميشن يعني يه جورايي خدا خودش رُ تو وجود مادرا تجلي داده و به ما نشون ميده ،...
نميخوام بگم كه قدرشون رُ بدونيم ، چون هر كاري هم كه بكنيم نميتونيم اما قدر لحظاتي كه باهاشون هستيم رُ بدونيم .
به ياد مادرم و تمامي مادران...
يه شب نميدونم كه خواب بودم من
يا شايدم تو اضطراب بودم من
يه شب كه بيقرار و خسته بودم
تو ايوون دلم نشسته بودم
يه شب كه بغض سيلي به چشمام ميزد
سيلي از التهاب به قلبم اومد
يهو دلم به ياد مادر افتاد
چشام دوباره شعر گريه سر داد
تلنگري به قلب و روحم زدم
به ياد مهربونياش افتادم
دلم يهو هواشُ كرد دوباره
هواي خندههاشُ كرد دوباره
آلبومُ از تو گنجه در آوردم
خودم رُ به خاطرههاش سپردم
تا چشم من به عكس مادر افتاد
غصه يهو از دل من ور افتاد
مادر عجب حسي داري تو عكسات
گرچه حقيقتِ كه خاليه جات
با اينكه نيستي ميدونم اينجايي
حتي تو كنج خلوت و تنهايي
جسم تو گر نيست تو دنياي ما
روح تو آرامشي بي انتها
ياد تو گهوارهي خواب منه
ديدن تو لحظهي ناب منه...
۳ نظر:
سلام
وبلاگ قشنگی داری.خوشمان آمد.
در ضمن شعری که راجع به مار است بسیار زیبا بود.
از کدوم سایت کپی کردی
:-)
ّF.S
سلام
من دوباره پیام گذاشتم و غلط املایی خودم را در comment قبلی تکرار کنم
واژه مادر صحیح بود که به اشتباه مار تایپ شده بود
با عرض پوزش
F.S
تصحیح در comment قبلی
جمله صحیح: من دوباره پیام گذاشتم تا غلط املایی خودم را در comment قبلی تصحیح کنم.
البته اینا را تکرار می کنم تا آمار نظرات وبلاگت اضافه بشه تا با انرژی دو چندان به کارت ادامه بدی
:-)
F.S
ارسال یک نظر