۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

زندگي رُ بر مي‌گردم...

زندگي رُ بر مي‌گردم، آخه اين حق ِ دلم نيست
عشقِ تو حبابِ صابون، تنها اين كه مشكلم نيست

دردِ من ازون چِشا بود، كه مي‌شد بهارُ توش ديد
هر چي دل ‌گفت يه فريبه، عقلِ وامونده كه نشنيد!

ساده بودمُ پُراحساس، ناز ِ چشمايِ تو پاييز
من يه شعرِ تازه بودم، تو يه نغمه‌ي غم‌انگيز

دست و بالتُ گرفتم، تا تو هم، ترانه باشي
شبِ وحشتُ بخوابي، تو طلوعِ عشق پاشي

ريشه كردي تو وجودم، سرخِ لبهات از دلم بود
شعله زد حيله تو چشمات، عشقِ من انگاري كم بود

پا شدي و پا گذاشتي، رويِ قلبِ ساده‌ي من
با يكي ديگه پريدي، من شدم برات يه دشمن

پشتِ پا زدي به قلبم، زندگي‌م هَمش حروم شد
لحظه‌هاي خوبِ عمرم، همون اولِش تموم شد

بازي خورد آخرش اين دل، كاشكي فكرشُ مي‌كردم
اگه پاش بي‌اُفته صد بار، زندگي رُ بر مي‌گردم.

هیچ نظری موجود نیست: