۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

پيوند خورديم، ريشه دوانديم...



من با تو يك ساله شدم

دستانم، بوي دستان تو را مي‌دهند و لبانم بوي لبانت را...

چهار فصل، تو را زندگي كردم، شكوفه زدم، سبز شدم، لرزيدم

و در چشمان شرقي ِ تو به خواب رفتم...

نگاه كن بانو! از آن دورها صدايي مي‌آيد مي‌شنوي ؟

خورشيد به بدرقه‌ي راهمان در طلوع خود نشسته است،

دستت را به من بده تا به اعتماد مهربانيت

-افق را نشانه‌ي راهمان- قدم برداريم ...

------------------------------------------------------------

پ.ن: يك سال است كه زمستان را با تو بهار مي‌شوم .

هیچ نظری موجود نیست: